همایش خاطره گویی دو نفر از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس در شوش برگزارشد
منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 819
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 9

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 9
:: باردید دیروز : 1
:: بازدید هفته : 3353
:: بازدید ماه : 6312
:: بازدید سال : 19001
:: بازدید کلی : 296139
نویسنده : عباس کرم الهی
جمعه 4 مهر 1399

تهیه و تنظیم ـ عباس کرم الهی

همایش خاطره گویی دو نفر از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس به همت اداره ی تبلیغات اسلامی در سومین روز از هفته ی دفاع مقدس که به عنوان «روز تولید ملی ـ آمادگی دفاعی و خود باوری » نامگذاری شده است در سالن اجتماعات اداره ی تبلیغات اسلامی شهرستان شوش برگزار شد.

به گزارش شوش نیوز ؛ساعت 17 روز چهارشنبه 2 مهر ماه1399 همایش خاطره گویی با حضور حجت الاسلام عارف آل کثیر رئیس اداره ی تبلیغات اسلامی ، علی الهایی رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران ، رضا ذاکری سرپرست اداره ی فرهنگ و ارشاد اسلامی ، جمعی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس و جوانان مسجدی با خاطره ی گویی سرهنگ پاسدار علی ظهیری فرمانده ی سابق سپاه ناحیه ی شوش و عبدالزهرا برهانی از رزمندگان برگزار شد .

حجت الاسلام عارف آل کثیر رئیس اداره ی تبلیغات اسلامی شهرستان شوش ضمن عرض خیر مقدم به حاضرین در همایش خصوصا یادگاران هشت سال دفاع مقدس و عرض تبریک به مناسبت هفته ی دفاع مقدس و عرض تسلیت به مناسبت شهادت حضرت رقیه (س) گفت : وظیفه ذانی و انقلابی و رسالت همه ی ما در تمام دستگاه ها ، نهادها ، ارگان ها و هر مجموعه  و صنفی با هر گرایشی  ایجاد می کند که نسبت به ارزش های دین و انقلاب ؛ حساس و دغدغه مند باشد و این چیزی نیست که فقط به عهده ی نهاد و دستگاه خاصی باشد ؛ اگر ما در انقلاب اسلامی زندگی می کنیم به برکت مجاهدت های ایثارگرایانه ی همه ی ملت آزاده ای بوده که از اول انقلاب و حی از خواستگاه انقلاب از سال 1342 پا به عرصه گذاشتند .

وی افزود : مگر می شود نهاد و یا دستگاهی بگوید ما نسبت به ارزش های انقلاب و دینی کاری ندارم مثلا من مسئول آب مردم هستم و یا فقط مسئول برق مردم هستم ؛ همه ی ما به سهم خودمان در دفاع از «انقلاب ، ولایت فقیه و دین » مسئولیت داریم و این وظیفه یک وظیفه ی فرا مسئولیتی است ؛ زمانی فردی است که می گوید ما مسئول هستیم و کاری را به خاطر این که دستورالعملی آمده  انجام می دهیم اما مسئله ی گرامیداشت شهدا و یاد و خاطره ی شهدا ؛ موضوعی است که هم امام خمینی(ره) و هم مقام معظم رهبری به فرد فرد ما تکلیف نموده اند ؛ حضرت آقا در 31 شهریور1399 فرمودند « ما کم کار کرده ایم ؛ هر چه از زمان دفاع مقدس دورتر می‌شویم باید به معرفت آن نزدیک‌تر شویم چراکه دستهای تحریفگر در کمین هستند.» اینقدر ما کم کار کرده ایم که خطراتی دارد دفاع مقدس را تهدید می کند ، حضرت آقا دو خطر را فرمودند : یاد شهیدان نباید در جامعه‌ی ما از ذهنیت ها خارج شود. شهیدان را باید زنده نگه داشت. یاد شهیدان را باید گرامی بدارید و زنده نگه دارید؛ ..... نگذارید غبارهای فراموشی  که عمداً گاهی این غبارها را می خواهند بر روی این خاطره‌های گرامی بپاشند و قرار بدهند  روی این خاطره‌های گرامی را بگیرد؛ زنده نگه دارید. مسئولان هم بایستی این کار را بکنند؛ مسئولان بنیاد شهید هم موظفند؛ مسئولان دستگاه های دیگر دولتی و عمومی هم وظیفه دارند. خود خانواده‌ها هم در محیط هائی که شعاع نفوذ و سلطه‌ی آنهاست، این کار را انجام بدهند.

حجت الاسلام عارف آل کثیر در تکمیل سخنان خود اظهار نمود :  گاها اینقدر ما یاد ، نام ، ذکر  و خاطره ی شهدا و ارزش ها را زنده نگه نداشته ایم که یاد و خاطره ی شهدا فراموش شده است و از این بدتر مقام معظم رهبری می فرماید : « از نام شهید و از افتخار به شهید هرگز غفلت نکنید. تبلیغات عنادآمیز دشمنان سعی کرده‌اند که ارزش های شهید را بتدریج کم کنند و در مواردی به ضد ارزش تبدیل کنند! این در کشور ما اتفاق افتاد؛ این سعی انجام گرفت؛ البته خنثی شد. اما عده‌ای این قدر وقاحت ورزیدند که نام شهدا و اصل شهادت را زیر سئوال ببرند..... ما کِی می‌توانیم اهمیت و عظمت رزمندگان را درست تشخیص بدهیم؟ وقتی عظمت کار معلوم می‌شود که عظمت عرصه و میدان را بتوانیم تشخیص بدهیم؛ عظمت میدان یعنی تعریف دفاع مقدس. من در چند جمله کوتاه چرایی و چگونگی دفاع مقدس را امروز شرح میدهم. البته این‌ها مطالبی است که بار‌ها گفتیم و گفتند لکن باید تکرار کنیم. باید آنچه را که حقیقت است گفت؛ تحریف امر جدی و خطر بزرگی است و دست تحریف وجود دارد....... کار بزرگ امام(ره)  این بود که از اول حجم واقعی این کارزار را شناخت. از اول فهمید که این جنگ معنایش چیست. خیلی از ما‌ها نمی‌دانستیم، نمی‌فهمیدیم. امام از اول فهمید این یک درگیری عادی بین دو همسایه نیست. دشمن را شناخت و فهمید که دشمن اصلی در این جنگ کیست و تشخیص داد که صدام یک ابزار است.

وی افزود : اگر نبود اسارت بی بی حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) قطعا عاشورا به انحراف و تحریف کشیده می شد اما به برکت مجاهدتی که حضرت زینب(س) انجام داد ، تحریف را در نطفه خفه کرد ؛ همه گفته بودند که امام حسین(ع) خارجی است ؛ حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) در مقابل این جمله چه انقلابی کردند که تا به الان ما می بینم انقلاب امام حسین(ع) هنوز زنده است . اگر ما معتقد هستیم که دفاع مقدس ما مقطعی از رشادت امام حسین(ع) در دفاع از« غیرت ، انسانیت و مجاهدت » است می بایست مراقب عدم فراموشی و تحریف باشیم و این به عهده ی همه ی ماست .

سپس سرهنگ علی ظهیری از یادگاران هشت سال دفاع مقدس ، فرمانده ی سابق سپاه ناحیه ی شوش و روایتگر دفاع مقدس در یادمان شهدای عملیات فتح المبین ضمن عرض تسلیت به مناسبت شهادت حضرت رقیه(س) دختر سه ساله ی امام حسین(ع) در ابتدای سخنان خود به آیات 25 تا 28 سوره ی طه پیرامون استقامت و تحمل مشکلات اشاره کرد و گفت : «قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی ، وَیسِّرْ لِی أَمْرِی ، وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی ، یفْقَهُواْ قَوْلِی /// (موسی) گفت: پروردگارا! سینه ام را برایم بگشا ؛ و کارم را برایم آسان گردان ؛ و گره از زبانم بگشای ؛ تا سخن مرا به طور عمیق بفهمند. »

وی در ادامه حاضرین در جلسه را به مطالعه ی بیانات اخیر مقام معظم رهبری دعوت نمود و در این خصوص گفت : حجت الاسلام عارف آل کثیر به بخش کوچکی از بیانات حضرت آقا که در 31 شهریورماه1399 به مناسبت آغاز هفته ی دفاع مقدس فرموده بودند اشاره کرد ؛ تأکید می کنم اگر می خواهید شفاف بدانید دفاع مقدس چی بوده است؟ در این هشت سال چه چیزهایی به وجود آمده است ؟ چند بار این بیانات را مطالعه کنید ، مقام معظم رهبری با این تیز بینی که دارند با دقتی زیبا ، کامل و جامع به زوایای مختلف هشت سال دفاع مقدس اشاره  نموده است ؛ ایشان در این بیانات خود به « عقلانیت ـ تدبیر ـ هدایت و فرماندهی » حضرت امام خمینی(ره) در طول هشت سال دفاع مقدس توضیحات لازم را داده اند که توسط دشمنان و متأسفانه دوست نما های ما این موضوع زیر سئوال رفته و گاها تحریف می شود .دشمنان که جای خود دارد به ما باید هوشیار باشیم اما از دوستان اصلا انتظار نداشته و نداریم که این موضوع مهم را زیر سئوال ببرند و همان حرفی را بزنند که دشمنان  می زنند لذا در این راستا می بایست هوشیارتر باشیم .

سرهنگ پاسدار علی ظهیری قبل از این که به خاطره ی خود اشاره کند در مقدمه ای تنگری به هشت سال دفاع مقدس و جنگ تحمیلی حزب بعث عراق به سرکردگی استکبار جهانی علیه ایران اشاره کرد و یادآور شد : از آنجایی که مقام معظم رهبری تأکید دارند هشت سال دوران دفاع مقدس هرگز فراموش نشود و این دوره ی پر افتخار را همیشه یادآوری کنید ؛ همه ی شما می دانید که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دنیا به سرکردگی آمریکا به دنبال سرنگونی انقلاب اسلامی بود و به همین دلیل توطئه های گوناگونی را به کار گرفت که یکی از این توطئه ها آغاز جنگ تحمیلی هشت سال بود .

سرهنگ پاسدار علی ظهیری  تصریح نمود : در این وقت محدودی که به من داده شده  نمی توانم از رشادت ها و دلاورمردی های بن بست شکن گروه های کور عملیات های نظامی در هشت سال دفاع مقدس یعنی سردار سرلشکر پاسدار ، شهید حسن درویشی سخنی بگویم لذا خیلی سریع به فرازی از این جنگ اشاره می کنم ؛ از اروند رود یا به عبارتی دهانه ی فاو تا کوه های آذربایجان غربی 1610 کیلومتر مرز مشترک با کشور عراق داریم که حزب بعث عراق به فرماندهی صدام این نوکر استکبار جهانی در نخستین روزهای حمله از 1200 کیلومتر از این مرز مشترک از استان های «خوزستان ـ ایلام ـ کرمانشاه ـ کردستان و آذربایجان غربی » وارد خاک ایران شد و حدود سی هزار کیلومتر مربع از خاک کشورمان را به اشغال خود درآورد ، طی دو روز نخست حمله، نیروهای عراقی به هیچ یگان نظامی ایرانی که در حد تیپ باشد ، برنخوردند. در واقع آن‌زمان ایران فقط دو لشکر از نیروهای مسلح و دو لشکر موتوریزه پیاده‌نظام در غرب کشور داشت که آن‌ها هم همگی از مرزها فاصله گرفته بودند. در این روزها، واحدهای گوناگون نیروی زمینی ایران به دلیل از هم پاشیدگی با تأخیر توانستند خود را به جبهه جنوب برسانند. نیروی زمینی ارتش توان مقابله پایاپای را با عراق نداشت.

وی افزود : نیروی زمینی عراق از سه جبهه و در هر جبهه با یک سپاه یورش زمینی خود را آغاز کرد. سپاه اول از جبهه شمالی حدود ۲۵ کیلومتر در اطراف قصر شیرین پیشروی کرد و سپاه دوم از جبهه میانی و در اطراف مهران، هردو پس از برخورد به مناطق کوهستانی متوقف شدند. این حملات برای پشتیبانی از حمله ی اصلی در خوزستان انجام شد. صدام تصور می‌کرد که مورد استقبال مردم خوزستان که بخشی از آنان عرب یا عرب‌زبان بودند قرار خواهد گرفت. هدف اولیه بخش جنوبی ارتش عراق، تصرف برق‌آسای شهر مرزی «خرمشهر» و پس از آن « آبادان، اهواز، شوش ، اندیمشک ، دزفول و سوسنگرد» بود. عراق کسب این هدف را  ، یک پیروزی استراتژیک برای خود تلقی می‌کرد. پس از تصرف خرمشهر، ارتش عراق موفق شد در اواخر آبان «شهر آبادان را به‌طور کامل محاصره کند.» عراقی‌ها که بر حمایت عرب‌های خوزستان از ارتش خود، دست‌کم در شمال خوزستان حساب کرده‌بودند، بازهم ناکام ماندند. حملات پیاپی عراق برای تصرف شهرهای «سوسنگرد و اهواز» عقیم ماند و ارتش عراق شانس غافلگیری را به‌خاطر «مقاومت یک گروه کوچک مردمی» از دست داد. گفتنی‌است که حداکثر پیشروی نیروهای عراقی در جبهه ی جنوبی که در اثر غافلگیری نیروهای ایرانی صورت گرفت، تا ۱۵ کیلومتری شهر اهواز بود.

روایتگر هشت سال دفاع مقدس در محور عملیاتی فتح المبین  در ادامه خاطر نشان نمود :  در همین جبهه ی شوش لشکر 21 مکانیزه ی عراق از العماره شروع به پیشروی کرد و در طول هشت روی تا کنار رودخانه ی کرخه جلو آمد «البته لازم به توضیح است که پل شهید ناجیان در سال 1367 و پس از اتمام جنگ ساخته شد » و قصد داشتند که از این رودخانه عبور کرده  و پس از «اشغال شوش ، جاده ی ترانزیت اهواز ـ اندیمشک ـ شهرستان های دزفول و اندیمشک و پایگاه چهارم شکاری» را به تصرف خود در آورند و آن حماسه ی 8 مهرماه 1359 توسط جمع اندکی از سپاهیان و بسیجیان شوش به فرماندهی شهید زنده ، برادر پاسدار غلامعباس قلاوند در حوالی روستای دبات در مقابل یک لشکر مکانیزه ی تا دندان مسلح که مدرن ترین سلاح های روزرا در اختیار داشتند ایستادند و مانع عبور لشکر یک مکانیزه ی عراق از رودخانه ی کرخه شدند و با توجه به این که این حماسه نماد مقاومت و پایداری فرزندان شوش  به حساب می آید می بایست به عنوان «روز مقاومت و پایدار مردم شوش»در تقویم رسمی جمهوری اسلامی ثبت شود . و به خاطر همین مقاومت بعثیون عراق به مدت 18 ماه با عقب نشینی به ارتفاعات محور عملیات فتح المبین رفتند و در همین مکان باقی ماندند و شهرهای دزفول و اندیمشک را با گلوله های توپ ـ موشک و هواهیما بارها مورد حمله قرار داد و شهر شوش به خاطر نزدیکی به کرخه توسط گلوله های خمپاره ، تانک و توپ های بعثیون عراق قرار مورد هدف قرار می دادند و تردد در جاده فقط در شبها آن هم با چراغ خاموش امکان پذیر بود .

وی در ادامه به خیانت های بنی صدر به عنوان فرمانده ی کل قوا در یک سال اول جنگ اشاره کرد و گفت : بنی صدر که با بی‌اعتنایی نسبت به هشدارهای مکرر در مورد حمله قریب‌الوقوع عراق ، سعی کرده بود مقامات ارشد نظام را در بی‌خبری نگه‌دارد تا صدام بتواند ضربه کاری خود را وارد کند ، پس از حمله عراق، سعی کرد تا راه را برای سلطه صدام بر خوزستان هموار کند. آیت الله خلخالی در مورد برخی خیانت‌های بنی‌صدر در سال اول جنگ می‌گوید: «نورالدین کیانوری» دبیر کل حزب توده ، در فروردین ۱۳۶۱ به نکته مهم ارتباط پنهانی بنی‌صدر با بعثیون عراقی اشاره کرده ، می‌گوید که پس از غائله ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ در دانشگاه تهران، دکتر تقی زاده که از مشاوران نزدیک بنی صدر بود ، از تهران به لندن پرواز کرد و در آنجا به سفارت عراق رفت و پس از دو ساعت مذاکره ، محل را ترک کرد. معنای عبارات فوق آن است که بنی صدر در پشت صحنه با دولت عراق ارتباط پنهانی برقرار کرده و گفته است .«بنی صدر مستقیماً در سقوط قصرشیرین و خرمشهر دست داشت. حدود چهل روز ، پاسداران و مردم در خرمشهر استقامت کردند ولی او حتی یک قبضه اسلحه سنگین به خرمشهر نفرستاد ؛ بلکه دستور داد که همه اسلحه های سنگین از آبادان نیز خارج شود . گویی می‌خواست به عراقی ها امتیاز بدهد و پس از مرگ امام با آنها در پشت میز مذاکره بنشیند و مسئله جنگ را حل کند و به عنوان یک قهرمان به تهران برگردد و اوضاع را قبضه کند»

این یادگار هشت سال دفاع مقدس شهرستان شوش افزود : یکی از اقدامات بنی‌صدر برای تضعیف نیروهای مدافع انقلاب و بازکردن راه پیشروی نیروهای عراقی آن بود که به ارتش گفته بود بدون دستور او به سپاه و بسیج اسلحه ندهند. امیر سرتیپ «ناصر آراسته» جانشین گروه مشاوران نظامی فرمانده کل قوا ، طی مصاحبه‌ای در مورد دستور بنی‌صدر برای ندادن اسلحه به سپاه و بسیج می‌گوید: «بنی‌صدر رسماً به ارتش می‌گفت که به سپاه و بسیج اسلحه ندهید.» ، بنی صدر چهار عملیات را برنامه ریزی کرد که هیچکدام نتیجه نداشت 1 ) ـ عملیات 23 مهر سال 59 در غرب رودخانه ی کرخه پشت دزفول اندیمشک 2 ) ـ  عملیات نصر 15 دی ماه 59 در غرب رودخانه ی کارون منطقه ی عمومی هویزه یک منطقه بین هویزه  ، بستان ، سوسنگرد که عمومی است با هدف آزاد سازی خرمشهر 3 ) ـ عملیات توکل20 دی ماه 59 در محور آبادان هدف شکستن حصر آبادان 4 ) ـ عملیات 3 آبان 59 در محور آبادان ؛ اما در هر چهار عملیات با شکست مواجه شدیم تات این که به فرمان حضرت امام خمینی(ره) در تاریخ 20 خردادماه 1360  بنی صدر از فرماندهی کل قوا عزل گردید و با انتصاب  محسن رضایی به فرماندهی کل سپاه پاسداران و انتصاب سپهبد شهید علی صیاد شیرازی به فرمانده ی کل نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران ورق برگشت و با اتحادی که بین ارتش و سپاه به وجود آمد رزمندگان توانستند به موفقیت های قابل توجهی دست یابند . امام خمینی(ره) بعد از عزل بنی صدر شخصا فرماندهی کل قوا را تا پایان جنگ بر عهده داشت که مقام معظم رهبری در بیانات خود در 31 شهریورماه1399 به این نکته به خوبی اشاره کرده است همین است که فرموده است : « فرماندهی در جنگ نادیده گرفته شده است و نقش اول امام راحل را کسی در سخنرانی ها اشاره نمی کند و یا نویسندگان در متن های خود اشاره نمی کند» . در صورتی که هر جا جنگ با مشکلی مواجه می شد فرماندهان یا فردی و یا به صورت گروهی نزد امام می رفتند و کسب تکلیف می نمودند و امام راهکار می داد و راهکارهای امام همیشه موفقیت آمیز بودند .

سرهنگ ظهیری در ادامه خاطر نشان نمود : با اتحادی که بین سپاه و ارتش به وجود آمد عملیات های بزرگ و موفقیت آمیزما شروع شد « عملیات تهاحمی ثامن‌الائمه در ساعت ۱ بامداد ۵ مهرماه ۱۳۶۰ در محور آبادان به شرق کارون در جنوب‌غربی ایران به فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران و مشارکت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، علیه مواضع یگان‌های ارتش عراق، مستقر در استان خوزستان، انجام شد و پس از ۴۲ ساعت نبرد بی‌وقفه، با شکسته شدنِ حصر آبادان و بازپس‌گیری بیش از ۱۵۰ کیلومتر مربع از خاکِ ایران، به پایان رسید. عملیات تهاجمی طریق‌القدس در آذرماه ۱۳۶۰ به‌مدت ۸ روز در مناطق «دشت‌آزادگان، بُستان و سوسنگرد، در استان خوزستان» به‌طور مشترک توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، همچنین پشتیبانی نیروی هوایی ارتش، هوانیروز و نیز جهاد سازندگی، علیه مواضع نیروهای ارتش عراق، طراحی و اجرا گردید که در نهایت، با پیروزی قاطع نیروهای ایرانی همراه بود و با انجام آن، بیش از ۳۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران از کنترل نیروهای عراقی خارج شد. عملیات تهاجمی فتح‌المبین در ساعت ۳۰ دقیقه بامداد روز دوشنبه ۲ فروردین ۱۳۶۱ در جبهه جنوبی، در منطقه غرب شهرهای شوش و دهلران  با وسعت حدود ۲۵۰۰ کیلومتر مربع در استان خوزستان توسط سپاه پاسداران و نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران و با همکاری هوانیروز و نیروی هوایی ارتش اجرا شد و در مجموع این عملیات باعث آزادسازی ۲۴۰۰ کیلومتر مربع از سرزمین‌های اشغالی، شامل ده‌ها روستا ونیز چندین جاده ارتباطی مهم در استان خوزستان شد، همچنین شهرهای «شوش، دزفول ، دهلران، اندیمشک و پایگاه هوایی چهارم شکاری»  از دید و تیررس مؤثر ارتش عراق خارج گردید.این عملیات به حدی قدرتمند و پیروزمندانه بود که امام خمینی(ره) در پیامی خطاب به ملت ایران و رزمندگان اسلام از مجاهدات رزمندگان تجلیل کرده و فرمودند: «... اینجانب از دور دست و بازوی قدرتمند شما را که دست خداوند بالای آن است می‏بوسم و بر این بوسه افتخار می‏کنم...».

وی در تکمیل این بخش از سخنان خود یادآور شد : عملیات تهاجمی بیت‌المقدس یا الی بیت‌المقدس در ساعت ۳۰ دقیقه بامداد ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ در محور اهواز، خرمشهر و دشت آزادگان، به فرماندهی علی صیاد شیرازی، با هدف آزادسازی خرمشهر این عملیات را آغاز کردند.که به مدت سه هفته به طول انجامید و در تاریخ ۳ خرداد ۱۳۶۱ نیروهای ایرانی، به‌طور کامل بر شهر خرمشهر مسلط شدند و این شهر را که از روزهای نخست جنگ به اشغال ارتش عراق درآمده بود، آزاد نمودند. در هنگام عقب‌نشینی نیروهای ارتش عراق، بیش از ۱۹٫۰۰۰ سرباز عراقی به اسارت نیروهای ایرانی درآمدند، همچنین مقادیر قابل‌توجهی مهمات و ادوات رزمی باقیمانده در خرمشهر نیز در کنترل نیروهای ایرانی قرار گرفت . انجام عملیات بیت‌المقدس در ۴ مرحله برنامه‌ریزی شده بود، که هر مرحله در مقایسه با عملیات ثامن الائمه و عملیات طریق القدس خود یک عملیات بزرگ به حساب می‌آید. آزادسازی خرمشهر که در پی اجرای مرحله چهارم انجام گرفت، از مهمترین نتایج این عملیات بود.و امام خمینی(ره) پس از فتح خرمشهر فرمود : « خرمشهر را خدا آزاد کرد » و اگر بخواهم در این مورد صحبت کنم ساعت ها نیاز به زمان است .

سرهنگ علی ظهیری سپس به مشکل جنگ اشاره کرد و گفت : این مشکل بعد از عملیات آز اد سازی خرمشهر شروع شد ، قرار بر این شد که عملیات  برون مرزی خود با هدف گرفتن «بصره» را آغاز کنیم لذا عملیات رمضان از 22 تیرماه الی 7 مردادماه 1361 با رمز یا صاحب الزمان ادرکنی(عج) در شرق بصره طراحی و اجرا شد ؛ البته دشمن از قبل متوجه شده بود که قرار است ما در این محور عملیاتی را اجرا کنیم و به عبارتی دست ما را خوانده بود ؛ نقطه ی قوت نیروهای مسلح ما همین نیروی انسانی بسیج بود که با نیروی ایمان و شهادت طلبی در عملیات ها حضور می یافتند ، حزب بعث عراق با کمک  اکثر کشورها از جمله «آمریکا ـ رژیم اشغالگر قدس ـ آلمان ، فرانسه ، ایتالیا » و با حمایت های کشورهایی نظیر «آل سعود» زمین را به انواع «کانال ها ـ سیم خاردارها و خاکریزهای مثلثی» مسلح کردند و می گفتند تنها راهی که باید جلوی  نیروهای ایرانی کرفته شود همین مسلح کردن زمین است و علاوه بر این موانع آب را هم در این منطقه باز کردند لذا نیروهای ما در این عملیات موفق نشده و به اهداف خود دست نیافتند .البته قبل از طراحی این عملیات بحث هایی بود و برخی از فرماندهان جنگ با اجرای عملیات رمضان مخالف بودند حتی امام خمینی(ره) فرمانده ی کل قوا با نفوذ در خاک عراق به خاطر سلامتی مردم این کشور مخالف بود ؛ امام راحل با آن روحیه ای که داشتند،در مقابل منطق خاضع بودند و با همه ی قاطعیتی که داشتند ، منطق اینها را پذیرفتند و فرمودند  که « راه دیگری انتخاب کنید.» چند دلیل آوردند که نباید وارد خاک عراق شویم که قبلاً هم فرموده بودند. اول این بود که «چون مردم عراق  درجنگ بیشتر طرفدار ما بودند و علاقه ای به صدام  نداشتند» اما « با ورود ما به خاک عراق، مردم عراق هم آن گونه که الان روحیه آنها با ماست آن موقع حس وطن خواهی آنها باعث می شود که پشت سر دولت و ارتش عراق بایستند.» دوم اینکه دنیای عرب هم احساس خطر می کند و روحیه ی ناسیونالیسم عربی گُل  می کند و برای عراق نیروی زیادی می گذارند سوم هم این که جهان حاضر نیست این گونه ببیند که ما عراق را تصرف کردیم. همه ی اینها باعث می شود که کار ما در جنگ مشکل شود . بعد  هم یک دلیل انسانی و دینی را اضافه کردند و فرمودند که « مردم عراق دوستان ما هستند و ما در آینده با مردم عراق باید کار کنیم و آنها هم به ما تکیه خواهند کرد. ما نباید به مردم عراق صدمه بزنیم چرا که یکی از اهداف ما در ادامه نجات مردم عراق از از دست بعثیان خون آشام بود .» تا حال آنها به کشور ما آمده بودند و ما با آنها به عنوان متجاوزین می جنگیدیم. وقتی که به آنجا رفتیم مردم آسیب می بینند

وی افزود : با پیشنهاد فرمانده ی کل قوا راه حلی انتخاب شد و دیگران هم قبول کردند و آن این بود که« اگر می خواهید وارد خاک عراق شوید و ضرورت دارد وارد شویم در جایی وارد شویم که مردم نباشند و یا خیلی کم باشند. شما چنین جایی را پیدا کنید و وارد خاک عراق شوید تا هم قدرتتان را نشان بدهید و هم خاطر دشمن راحت نشود .» همین کاری که دشمن در عملیات رمضان انجام داده بود در برخی از عملیات ها از جمله « والفحر مقدماتی ـ خیبر ـ بدر و...» حتی به 20 تا 30 درصد از اهداف از پیش تعیین شده  نرسیدیم و ناکام ماندیم .

روایتگر دفاع مقدس در محور عملیات فتح المبین در جمله ای کوتاه به ناکام ماندن خط شکنان شوشی در عملیات والفجر مقدماتی اشاره کرد و یادآور شد : در عملیات والفجر مقدماتی که ستون پنجم  اطلاعات لازم را به حزب بعث عراق رسانده بود ؛ از تعدا رزمندگان شوشی حدود 40 نفر از بچه های این شهر اسیر شدند و حود 50 نفر به شهادت رسیدند .

وی در تکمیل سخنان خود افزود : و این عملیات های برون مرزی همه به خاطر این بود که جای پای برای گرفتن شهرستان بصره ی عراق به وجود بیاید و شاید به حزب بعث عراق و صدام فشاری وارد شود و با گرفتن  شهر بصره جنگ را با موفقیت و پیروزی کامل به اتمام برسانند . و من می خواهم در مورد عملیات خیبر که توسط قرارگاه فوق سری نصرت مدیریت می شد و در آن سردار پاسدار شهید صفر احمدی به شهادت رسید بیشتر صحبت کنم .

علی ظهیری یکی از یادگاران هشت سال دفاع مقدس شهرستان شوش پیرامون عملیات خیبر تصریح نمود : قرارگاه فوق سری نصرت با نام فرمانده آن «علی هاشمی» گره خورده است. فرماندهی که دارای بینش عملیاتی و اطلاعاتی به طور هم زمان بود و لقب «سردار هور»، «سردار خیبر»، و «خط شکن» به وی داده‌اند. نتیجه ی فعالیت این قرارگاه خروج از بن‌بست جنگ و انجام دو عملیات بزرگ خیبر و بدر شد. بعد از عملیات خیبر، مسئولیت حفظ جزایر مجنون بر عهده ی قرارگاه نصرت و علی هاشمی افتاد. این قرارگاه علاوه بر کار رزمی و دیده‌بانی و شناسایی، اقدامات مهندسی فراوانی را نیز برای جنگ انجام داد. در سال ۶۵ نیز علی هاشمی فرمانده سپاه ششم امام جعفر صادق (ع) شد و در تیر ماه ۱۳۶۷ در پدافند از جزایر ناپدید شده و در سال ۱۳۸۹ پیکرش پاک و مطهرش توسط کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیرو‌های مسلح یافت شد. «بعد از عملیات بیت‌المقدس، عراقی‌ها دست ما را خوانده بودند و فهمیده بودند چگونه عملیات می‌کنیم. بر این اساس، ما در دو عملیات رمضان و والفجر مقدماتی نتوانستیم به هدف‌هایمان برسیم و مجبور شدیم به نقطه ی آغاز حرکتمان برگردیم. هر چه تلاش کردیم، چیزی نصیبمان نشد! این حالت شکست بدجوری روحیه ی فرمانده ی کل سپاه پاسداران  و دیگر فرماندهان را تحت تأثیر قرار داده بود. چون ما چهار عملیات بزرگ «ثامن‌الائمه، طریق‌القدس، فتح المبین و بیت‌المقدس» را با پیروزی و به دست آوردن آن‌همه اسیر و غنائم انجام داده بودیم؛ این‌که دیگر عملیات‌هایمان رنگ و بوی دیگری پیدا کند و به پیروزی نرسد برایمان باور کردنی نبود. بهترین راه برای خارج شدن از یأس و ناامیدی، انجام عملیات در منطقه هورالهویزه بود! این منطقه ی سراسر آب ، منطقه‌ای بکر و دست‌نخورده و فراموش شده بود. عراقی‌ها روی آن حساب نمی‌کردند و خیالشان راحت بود که ایران هیچ‌گاه از این محور عملیات نخواهد کرد... شناسایی منطقه ی هور و تهیه مقدمات انجام عملیات طراحی شد و این مأموریت به علی هاشمی واگذار شد و این سردار دلاور ، از مرحله ی شناسایی تا اجرای عملیات یک سال روی این عملیات کار کرد .و محسن رضایی هم به خاطر مهم بودن این عملیات با لباس محلی اعراب خوزستان وارد منطقه می شد که کسی متوجه ورود ایشان نشود . و علت عدم موفقیت ما در این عملیات این بود که در محور هورالعظیم نیروهای سپاه تا جاده ی بصره ـ العماره پیش رفته و این جاده را بستند ولی در محور پاسگاه زیدد و طلائیه که نیروهای ارتش و برخی از نیروهای سپاه حضور داشتند نتوانستد خط دشمن را بشکنند و اگر در این محور خط شکسته می شد بی شک بصره را می گرفتیم و جنگ به پایان می رسید .

فرمانده ی سابق سپاه ناحیه ی شوش در ادامه خاطر نشان نمود : با این وجود امام خمینی(ره) دستور داده بود که جزایر مجنون را نباید از دست بدهیم لذا به مدت 50 روز فرماندهان شخصا در جزایر مجنون حضور یافتند و نگذاشتند حرف امام راحل زمین بماند و در نتیجه جزایر حفظ شد و به دست بعثیون عراق نیوفتاد.

سرهنگ پاسدار علی ظهیری در ادامه ی سخنانه 40 دقیقه ای خود به عملیات موفق والفجر 8 اشاره کرد و گفت : عملیاتی که دشمن حتی فکر آن را نمی کرد که رزمندگان اسلام آن را انجام بدهند همین عملیات والفجر 8 است که منجر به آزاد سازی فاو شد .بعد از جنگ وقتی که نیروهای نظامی خارجی را آورده بودند تا از اروند بازدید کنند ، فرماندهان ما گفته بودند « ما از این مسیر عبور کردیم و وفا را گرفتیم » آن نیروهای خارجی اصلا باورشان نشده بود که ایران توانسته باشد این بندر را  با عبور از اروند خروشان به طول 1000 متر را طی کرده و  به دست آورده باشد .

علی ظهیری سپس به عملیات کربلای 4 اشاره کرد و اظهار نمود : عملیات کربلای ۴ قرار بود که از ۳ دی ماه الی ۵ دی ۱۳۶۵ در « غرب جزیره مینو ـ  ابوالخصیب با رمز محمد رسول الله(ص)» انجام شود اما چون دشمن از قبل  می دانست که قرار است ایران این عملیات را انجام دهد فرماندهان دستور عقب نشینی دادند و دشمن مانع اجرای این عملیات گردید .و در عملیات کربلای 5 که از ۱۹ دی ماه الی ۴ اسفند ۱۳۶۵ در منطقه ی عمومی شلمچه و شرق بصره برای گرفتن شهر بصره  با رمز یا زهرا(س) انجام شد ولی گذشتن از این همه موانع و ضربه زدن به دشمن کار بسیار سختی بود ولی با این وجود رزمندگان ما از این موانع عبور کردند و ستون فقرات ارتش بعثی عراق در حین عملیات کربلای 5 شکسته شد و دنیا متوجه شد که دیگر با موانع زمینی هم نمی توان جلوی ایران را بگیرند لذا قطعنامه ی 598 را پیش کشیدند ، هر چند که قبل از آن حدود نه /9 قطعنامه را در سازمان ملل به تصویب رسانده بودند ولی ایران هر 9 قطعنامه را با قاطعیت رد کرد یعنی هر وقت ایران به یک پیروزی می رسید یک قطعنامه صادر می کردند .اما قطعنامه ی 598 را ایران مشروط پذیرفت و اجرای این قطعنامه یک سال طول کشید یعنی 29 تیرماه 1366 این قطعنامه صادر شد و 27 تیرماه1367 توسط حضرت امام خمینی(ره) قطعنامه پذیرفته شد و داستان قطعنامه هم یک جریان مفصل دارد که پرداختن به آن در ظرفیت وقت محدودی که دارم مقدور نیست .هر چند که مقام معظم رهبری در بیانات خود  در 31 شهریور1399 به این قطعنامه اشاره فرموده است با عقلانیت و با تدبیر این قطعنامه پذیرفته شده است .

فرمانده ی سابق سپاه ناحیه ی شوش در خصوص جمله ای از بیانات امام خمینی(ره) که فرموده بود ؛ « جنک یک نعمت است» تصریح نمود : ‏آن قاطعیتی که امام به خرج دادند و جنگ را به عنوان یک «نعمت» برای مردم، تلقی‏‎ ‎‏کردند و مردم را برای یک بسیج آماده کردند، آنها(برنامه ریزان جنگ) مطمئن شدند که‏‎ ‎‏آن راه نظامی، به این شکل، قابل حل نیست ؛ ‏اینکه امام فرمودند: «جنگ نعمت است»، حتماً معنایش این نیست که ما دلمان‏‎ ‎‏می خواست جنگ بشود. برای یک جامعه ی پیرو اسلام ناب محمدی (ص)، حالت این است که هر چه‏‎ ‎‏پیش بیاید، از آن می تواند به عنوان نعمت استفاده کند. ما دلمان می خواست صلح باشد. چون این‏‎ ‎‏مطلب در روزنامه آمد، همه خیال کردند، چیز جدیدی است. آن زمان وقتی که شخصا فکرش را می کردم و می دیدم با این همه شهید و مجروح و با این همه خسارت ناشی از جنگ چطور امام خمینی(ره) فرموده است «جنگ یک نعمت است » . یکی از فرمانده هان می گفت ؛ « زمانی که عراق با موشک شهرهای ما را می زند و یا در حملات هوایی بمباران می کرد ؛ هنر جمهوری اسلامی ایران این بود که آژیر را از طریق صدا و سیما پشخش کند تا مردم به پناهگاه ها بروند » هیچ وسیله ی دفاعی نداشتیم ؛ نه موشکی داشتیم که مقابله به مثل کنیم و نه راداری که بتوان موشک ها را شناسایی و با موشکی که نداشتیم مورد هدف قرار دهیم ؛ تمام دنیا در مقابل ما ایستاده بود و فقط کشور سوریه از نظر « سیاسی ـ اقتصادی و نظامی » خیلی به ایران کمک کرد ؛ اما امروز به قدرت جمهوری اسلامی نگاه کنید ؛ « امروز عراق و سوریه را چه کسی از دست داعش رها کرد ؟ این سیلی که حزب الله لبنان به اسرائیل می زند ، قدرت این سیلی از کجاست ؟ برادران یمنی که هیچی ندارند با چه قدرتی توانسته اند سیلی های پی در پی به متجاوزان آل سعود بزند ؟ این کشتی های ابرقدرت هایی که رزمندگان  ایران در خلیج همیشه فارس توفیق می کنند از چه قدرتی است ؟ این پهبادهای گران قیمت و پیشرفته ای که توسط  نیروهای سپاهی سرنگون می شوند با کدام قدرت است ؟ موشک باران پایگاه هوایی عین الاسد عراق که دشمن را مات و مبهوت نمود که نتوانستند نفس بکشند قدرتش از کجاست؟»جز این که به برکت خون شهدای ما و رشادت ها و دلاور مردی ها  و کارهای بزرگی که رزمندگان ما انجام دادند چه چیزی می تواند باشد ؟  و ما امروز متوجه می شویم که وقتی امام خمینی(ره) فرمود : « جنگ نعمت است » پی می بریم واقعا این جنگ برای ما یک نعمت بود تا به خود آییم و از وابستگی به این و آن خودمان بتوانیم با پشت سر گذاشتن سختی ها آن چنان قدرتمند شویم که  استکبارجهانی هم جرأت آن را دیگر ندارد نگاه چپی به ما داشته باشد هر چند باید هوشیار باشیم و توطئه های ناتمام دشمن را همچون این چهل سالی که گذشت یکی پس دیگری در نطفه خفه کنیم و این آسایش ، آرامیش و امنیتی که امروز در ایران داریم از نعمات همان جنگ هشت ساله است .

سرهنگ پاسدار علی ظهیری در بخش پایانی سخنان خود پیرامون عملیات خیبر و شهادت سردار پاسدار شهید صفر احمدی و شهید حشمت محمودصالحی گفت : سردار پاسدار شهید صفر احمدى در سال 1339 در دامنه ی كوهستان‌هاى زاگرس، در محلى به نام «جهانگیرى»از توابع شهرستان مسجدسلیمان و نزدیك بخش «لالى» دیده به جهان گشود. خانواده‌اش در دامنه كوه‌هاى سرسبز، از طریق كشاورزى و دامپرورى امرار معاش می كرد. وى در خانواده‌اى صادق و مذهبى و به دور از زرق و برق دنیا رشد و نمو كرد. او دوران ابتدایى‌اش را در همان منطقه گذراند و هر روز مسیر 4 كیلومترى تا مدرسه را با پاى پیاده طى مى‌كرد. دوران راهنمایى را در شهرستان مسجدسلیمان گذراند. پدرش به رغم این كه بیماربود، كار می‌كرد و به دنبال تشدید بیمارى پدر، او را به اهواز برد و در یكى از بیمارستان‌ها بسترى كرد. صفراحمدى به كمك برادرش نان‌آور خانواده شد؛ ضمن این كه از تحصیل غافل نمى‌شد. سال 1354 پدرش دار فانى را وداع گفت و او غم سنگین یتیمى را به دوش كشید و به دنبال استخدام یكى از برادرانش در شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت تپه در شوش به اتفاق خانواده به این شهرستان مذبور مهاجرت كردند.

وی افزود : با طلوع انفجار نور توسط امام خمینی(ره) و پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ؛ در كالبد جوانان روحى تازه دمیده شد . صفراحمدى آغاز نوجوانى‌اش را در كنار حرم حضرت دانیال (ع) سپرى كرد و با هدایت شهید سید محمد کاظم دانش ، به زندگى سیاسى خود شكل تازه‌اى بخشید و شهر شوش شاهد شعارهاى كوبنده این جوان رعنا و دیگر دوستانش بود. او در اجتماعات مختلف، به سخنرانى و افشاگرى علیه رژیم فاسد پهلوى پرداخت. غروب یكى از روزها در كوچه‌اى رو به روى حرم حضرت دانیال نبى (ع) دستگیر شد. وقتى ماموران پاسگاه مى‌خواستند از او تعهد بگیرند كه دیگر فعالیت سیاسى نكند، او گفت: «من فقط در برابر خدا تعهد دارم.» دهه فجر آمد و امام شهیدان به آغوش وطن بازگشت. وى ضمن تحصیل در سال‌هاى آخر دبیرستان، همراه با دیگر جوانان در شوش كمیته ی انقلاب اسلامی را تشكیل دادند و مدتى بعد به عضویت سپاه درآمد و به امور فرهنگى پرداخت. با به وجود آمدن غائله ی كردستان، داوطلبانه به كردستان رفت و وقتى فهمید دشمن تا نزدیكى‌هاى شوش پیش تاخته و زیر آتش دشمن است، به شهرش بازگشت .

علی ظهیری در تکمیل سخنان خود گفت : صفر احمدی به اتفاق جمعى از همرزمانش به فرماندهی شهید زنده غلامعباس قلاوند ، در كنار كرخه و 3 كیلومترى شهر شهیدان گمنام، به دفاع از كیان اسلامى پرداخت. در همان ‌جا از ناحیه بازوى دست مجروح شد و در بیمارستان نظام مافی شوش اعزام شد  اما به علت نبودن آمپول بى ‌حسى ؛ بازویش را در این حالت بخیه كردند. او دوباره با همان دست مجروح به دفاع از شهر پرداخت و مواضع دشمن را شناسایى می‌كرد و یاور سردار سرلشکر پاسدار شهید حسن درویش، آن سرو استوار جبهه‌هاى شوش بود. او در عملیات فتح‌المبین شركت كرد و در عملیات بیت‌المقدس به فرماندهى گردان حضرت دانیال (ع) منصوب و به كوشك اعزام شد، كه در آن‌جا هم از ناحیه دو دست و پا و ناحیه شكم به شدت مجروح شد و در حالى كه بدنش پر از تركش بود به تیپ امام حسن (ع) پیوست ودرسال1361 به عنوان جانشین گردان شهید دانش، در عملیات والفجر مقدماتى شركت كرد. در این عملیات هم از ناحیه ی پهلو و دنده‌ها مجروح و به تهران اعزام شد. وى در بیمارستان دوام نیاورد و مى‌گفت: « رختخواب نرم جاى من نیست، جاى من سنگرهاى نمناك و سرد هستند.» او در حالى كه بدنى پر از تیر و تركش داشت، و مى‌گفت: « هنوز خود را لایق پوشیدن لباس سبز نمى‌بینم.» در شهریور سال 1362 ازدواج كرد و بلافاصله به جبهه بازگشت  .

روایتگر محور عملیاتی شهدای فتح المبین افزود : من معاون ستاد تیپ بودم و سردار شهید صفر احمدی قبل از شهادت فرمانده ی گردان بود ؛ با توجه به این که از نیروهای ستادی بودم ولی با کسب اجازه در خیلی از عملیات ها شرکت می کردم در این هشت سال یک سال در سپاه شوش ماندم و هفت سال در یگان رزم بودم ؛ یکی از این عملیات ها که حضور داشتم عملیات خیبر بود ؛ ابتدا به گردان امام حسین(ع) رفتم که بچه های بهبهان در این گردان بودند ؛ حشمت محمود صالحی با گویش لری به من گفت : « حاج علی شما فرزند شوش هستی بیا با بچه های شوش » به او گفتم «فرقی نمی کند ؛ همه ی گردان ها یکی هستند و فرزندان ایران در این گردان ها حضور دارند » ؛ حشمت تأکید کرد که صفر احمدی گفته « شما به گردان ما ملحق شوید شما  یک فرمانده هستی و می توانید  برای تقویت روحیه ی فرزندان شوش مثمر ثمر باشی » قبول کردم و سلاح و تجهیزاتی که از گردان امام حسین(ع) گرفته بودم را تحویل دادم و به گردان ابوالفضل(ع) ملحق شدم . فرمانده ی این گردان شهید صفر احمدی بود . پس از سخنرانی صفر احمدی ما را با بالگرد«هلیکوپتر » به آن طرف هورالعظیم در جاده ی خندق بردند ؛ پیاده می بایست مسیری را طی کردیم تا به یک سراهی رسیدیم و در این مکان یک استراحت مختصر داشتیم تا عملیات شروع شود البته ما در مرحله ی دوم عملیات  حضور داشتیم . در تاریخ ۳ اسفند ۱۳۶۲ نیروهای ایرانی به سمت جزیره مجنون یورش بردند. عملیات خیبر نخستین عملیات استراتژیک تهاجمی نیروهای ایرانی در طول جنگ ایران و عراق به ‌شمار می‌آید. در این زمان نیروی هوایی ارتش ایران زمین‌گیر بود و تنها ‌توانست در حدود ۱۰۰ سرتی عملیات انجام دهد. این موضوع دست نیروهای عراقی را در استفاده از بالگرد، برای هدف قرار دادن نیروهای پیاده ایرانی باز ‌گذاشت. با وجود تلفات بالای انسانی در عملیات خیبر، ایرانی‌ها توانستند نیروهای عراقی را پس از ۲۰ روز نبرد خونین در ۲۲ اسفندماه ۱۳۶۲از جزیره ی مجنون بیرون برانند و این جزایر را به تسخیر خود درآورند.

وی افزود : قبل از این که ما وارد مرحله ی دوم عملیات شویم دراز کشیده بودم که خوابم گرفت ؛ حشمت محمدصالحی از خواب بیدارم کرد و گفت ؛ « چیه ؟ چرا خوابیدی ؟ بلند شو نمازی بخوان دعایی کن  یک ساعت دیگه قراره شهید بشی » گفتم : « من چایخور ماهری هستم یک روزه چای نخوردم لم داده ام که نیمی ساعتی استراحت کنم که سرم درد نگیرد . » خیلی با ما شوخی کرد و دیگر نگذاشت خوابمان ببرد ؛ عملیات شروع شد و از سمت چپ و راست و از رو به رو بچه ها زمین گیر شدند و فقط از پشت سر به هم جاده ای که گفتم منتهی می شد ؛ شانس آوردیم که همه ی گروهان زمین گیر شده بودیم ، شهید صفر احمدی آمد یکی یکی از پشت گردن آنها را بلند می کرد ؛ منم جز چهار پنج نفری بودم که اول گروهان زمین گیر شده بودم ؛ دشمن فکر کرد که دور خورده ، آتش گلوله های انواع سلاح های خود را خاموش کرد و اگر دست خود را بلند می کردی چهار انگشتت قطع می شدند ، از سمت چپ دشمن ترسد و به طور کلی آتش خود را خاموش کرد ؛ ما مستقر شدیم و بپه ها جاده ی «العماره ـ بصره » را بستند ؛ شهید صفر احمدی یک گروهان گذاشت جلوی بچه ها و گفت ؛ « تا صبح شما نگهبانی بدهید چون در این سنگرهای پشت سر شما عراقی ها در آنها هستند » . بعد از نماز صبح 120 نفر رفتند و عراقی های درون سنگرها را تخلیه کردند ولی چون نه قایقی در اختیار داشتیم و نه هلیکوپتری در نهایت آن 120 نفر عراقی آزاد شدند و جانشین تیپ برای آنها سخنرانی کرد و یکی از عراقی ها که به زبان ایرانی مسلط بود برای آنها ترجمه کرد که «چون وسیله ای برای بردن شمکا به پشت جبهه نداریم اکنون شما هم مثل ما هستید لذا اگر می دانید که می توانید  خود را به نیروهای خودتان برسانید آزاد هستید که بروید.» اما در آن شرایط بعید می دانم حتی یک نفرشان زنده ماند که بتواند خود را به نیروهای خودی برساند .چون عراق  فکر می کردند این 120 نفر ایرانی هستند لذا آنها را کشت .

سرهنگ پاسدار علی ظهیری در ادامه افزود : صفر احمدی می خواست  به هر بهانه ای شده ما را به پشت جبهه بفرست و به همین دلیل دست یک اسیر را در دست ما گذاشت و گفت : « این را به پشت جبهه ببر » نگاهی به رو به رو انداختم که دیدم تانک ها  دارن به طرف ما می آیند ؛ از طرفت ممانعت کردم که شهید صفر احمدی گفت ؛ « اگر تا پنج دقیقه ی دیگه از اینجا نری ، این مکان به یک جهنم تبدیل می شود » گفتم : « من به عقب نمی روم » آن عراقی گریه می کرد و می گفت ؛ « تو را به خدا منو به عقب ببر » من چون  این احتمال را می دادم که ممکن است اسیر شویم لباس سپاه را نپوشیده بودم و به شهید احمدی هم گفتم :  «تو هم لباس سپاه را در بیار » تبسمی بر لبانش نقش بست و گفت ؛ « من لباس سپاه را دربیارم ؟ اگر قرار است شهید شوم دوست دارم با همین لباس شهید شوم » من تشنه بودم و جو مرا گرفته بود و گفتم : « من با  لبان تشنه شهید شوم و لب به آب نمی زدم  » اما  تحملم سر رفت و دنبال قمقمه می گشتم که خمپاره ای جفت ما  خورد و ترکش بزرگی به دستم اصابت کرد ؛ حشمت محمدصالحی سریع آمد و گفت : «ظهیری مجروح شد» تقی زاده فرمانده ی گروهان آمد و جفت من نشست ، صفر احمدی رو به رویم نشست ، حشمت محمدصالحی چفیه را از دور گردنم درآورد و بازویم را بست ؛ اما نمی دانم چه چیزی کنار ما خورد که حتی فرصت نکردم به حشمت محمدصالحی بگویم «حشمت خودت می خواستی شهید شوی ؟ » حشمت در همان لحظه که انفجاری در کنارمان به وجود آمد در جا شهید شد فقط یک «آخ» از او شنیدم .«صفر احمدی هم از  ناحیه ی شکم و سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و چند متری پرت شد و به درجه ی رفیع شهادت نائل گردید » و تقی زاده بچه ی شوشتر یک ساعت بعد شهید شد .مرا با هزار مکافات به عقب بردند وتا صبح منتظر ماندیم ولی خبری از آوردند پیکر پاک این شهیدان نشد ؛ بعثیون عراق فشار آوردند و نیرهای باقیمانده ی ما عقب نشینی کردند و جنازه ها در همان مکان شهادتشان جا ماندند و بعد از ده یازده سال پیکر مطهر شهید صفر احمدی و شهید حشمت محمودصالحی را آوردند اما پیکر شهید تقی زاده  تا این لحظه در همان محل شهادت باقیمانده است .هلیکوپتر می آمد می نشست بچه ها  سوار می شدند و می رفتند ، قایق می آمد بچه ها را می برد .

وی در پایان یادی هم از شهید ابوالحسن کرد و تصریح نمود : ابوالحسن  گفت ؛ « من تا تو را سوار هلیکوپتر نکنم محال است که از اینجا بروم » به او گفتم : « شما عراقی هستی الان  می گیرند سرتو از تن جدا می کنند » گفت ؛ « خودم را در این هور می اندازم و هیچکس نمی تواند مرا بگیرد.» هر چه التماس کردم توجهی نکرد و به هر حال موفق شد ما را سوار هلیکوپتر کند و وقتی که به آن سوی هورالعظیم برگشت کریم ندایعلی برادر باجناقم که از ناحیه ی کتف و صورت  مجروح شده بود را دیدم و به او گفتم : « تو اینجا چکار می کنی؟» گفت ؛ « شما را که سوار هلیکوپتر کردند منم خودم را شیرجه به داخل هلیکوپتر انداختم .» سی چهل نفر سه من افتاده بودند که اصلا متوجه نشده بودم و این شد که توفیق شهادت نصیب ما نشد .

عبدالزهرا برهانی یکی دیگر از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس ضمن عرض تسلیت به مناسبت  ایام عزاداری ها ماه صفر و شهادت حضرت رقیه(س) و عرض تبریک به مناسبت فرا رسیدن هفته ی دفاع مقدس و با کسب اجازه از سرهنگ علی ظهیری که حق فرماندهی گردن ایشان دارد گفت : هم در حوزه ی شهرستان شوش و هم در تیپ 85 موسی ابن جعفر(ع) ، سرهنگ پاسدار علی ظهیری فرمانده ی ما بودند  و می خواهم قبل از این که وارد بحث خود شوم در ادامه ی صحبت های سرهنگ پاسدار علی ظهیری پیرامون نحوه ی شهادت سردار پاسدار شهید صفر احمدی بگویم « محوری که شهید صفر احمدی در آن حضور داشت ، فرمانده ی آن محور سردار مرتضی قربانی  فرمانده ی لشکر ۲۵ کربلا از لشکرهای رزمی نیروی زمینی سپاه پاسداران بود . » به یک طریقی به سردار قربانی رسانده بودند که صفر احمدی شهید شده است ؛ عزیزانی که در عملیات خیبر بوده اند می دانند ؛ یکی از جنگ هایی که در جزیزه ی مجنون بود و عراق آب را زیر پای نیروهای ایرانی باز کرده بود و آن خشکی هایی که بچه ها در اختیار داشتند را به این طریق از ما گرفته بود همین عملیات خیبر است ؛ در حالی که بچه ها داشتند کمک می کردند تا به هر طریقی شده آب ها را تخلیه کنند ، سردار قربانی خسته شده بودند و می خواستند از وقت و توان استفاده کنند با پاشنه ی پوتین راه را برای تخلیه ی آب بازتر می کرد ولی با این وجود سردار قربانی خیلی ناراحت بود و کسی هم علت ناراحتی ایشان را نمی دانست ؛ سردار سلیمانی از راه می رسند و به  هر طریقی که بود خبر شهادت سردار صفر احمدی را به سردار قربانی رساند ، سردار قربانی با شنیدن این خبر سر خود را پایین می اندازد و تا می توانست گریه کرد ، شاید ما  بچه های شوش صفر احمدی و حسن درویشی را نشناختیم  ولی چهره هایی هستند که برای فرمانده هان بزرگ این کشور شناخته شده هستند .

وی در ادامه وارد موضوع مورد نظر خود شد و در این راستا اظهار نمود : بعد از این که دشمن وارد مرز ما شد ، یکی از محورها ، فکه است و یکی از مکان هایی که در همان ابتدا به دست دشمن افتاد همین پاسگاه فکه بود ، در این منطقه تعدادی از بچه های ارتش و سپاه حضور داشتند ؛ وقتی که نیروهای دشمن  وارد منطقه می شوند و پاسگاه را تصرف می کنند پرچم جمهوری اسلامی را پایین کشیده و پرچم عراق را به اهتزاز در می آورند ، بچه هایی که از پاسگاه عقب نشینی کرده بودند به غیرتشان بر می خورد که جلوی چشمشان پرچم ایران پایین کشیده شده و پرچم خودشان را بالا برده اند ؛ لذا به این پاسگاه حمله کرده و مجددا پرچم ایران را به اهتزاز درآوردند .

این یادگار هشت سال دفاع مقدس شهرستان شوش در تکمیل سخنان خود یادآور شد : دشمن در این منطقه وارد شد و ششم مهرماه1359 حوالی ساعت 16:30 در ساحل رودخانه ی کرخه مستقر شد و تا هفتم مهرماه اتفاق جدیدی صورت نگرفت نه از طرف نیروهای خودی و نه از طرف بعثیون عراقی ؛ حالا ما این فرضیه را در نظر می گیریم که دشمن می خواست وضعیت منطقه را شناسایی و بررسی کند و این برای نیروهای نظامی یک امر کاملا طبیعی است ؛ اما وقتی به هشتم مهرماه می رسیم که ما از مسئولین انتظار داریم و از آنها می خواهیم که « روز 8 مهرماه1359 را به عنوان روز مقاومت و پایداری مردم شوش در تقویم رسمی کشور ثبت نمایند . » برادرپاسدار غلامعباس قلاوند در منطقه ی عمومی خرمشهر و نهر خین فرمانده بود ؛ که ششم مهرماه به اهواز می آید تا گزارشی از منطقه ی تحت نظر خود را به علی شمعخانی فرمانده ی آن زمان سپاه استان بدهند و با کسب اجازه برای دیدار با خانواده ی خود به شوش می آید و وقتی که وارد شوش می شود می بیند که وضعیت شوش عادی نیست ، نیروهای ارتش که  مرزبان بودند به دستور بنی صدر عقب نشینی کرده و دربلوار امام خمینی(ره) مقابل شهرداری سابق حضور داشتند و متوجه شد که دشمن از پل نادری قصد دارد عبور کند ، این را که می شنود به همراه تعدادی از سپاهی های شوش روز هفتم مهرماه1359 خود را به این محور می رساند ، وقتی که به این مکان می رسد به او می گویند ؛ « چرا به اینجا آمدی به شوش برو که ممکن است سقوط کند و این شهر به دست دشمن بیوفتد » غلامعباس قلاوند به محض شنیدن این خبر با همان سپاهی ها  و تعدادی از بسیجیان و نیروهای ارتشی خود را به شوش می رساند و صبح روز هشتم مهرماه در حوالی روستای دبات یا همان «گدار دبات» مستقر می شود «و این را هم بگویم که حماسه ی 8 مهر ماه 1359 یک عملیات از پیش طراحی شده نبوده» ؛ وقتی به این مکان می رسند به دو گروه تقسیم می شوند و متوجه می شوند که دشمن در رودخانه حضور دارد « و قطعا دشمن برای شناسایی آمده ؛ چون عقبه ی آنها تجهیزات و ادوات نظامی بود و اگر قرار بود دشمن فقط برای شنا کردن وارد رودخانه ی کرخه شود ساعت 8 صبح برای شنا کردن معنایی نداشته است . » در این  محور یک درگیری به وجود می آید ، غلامعباس قلاوند در این درگیری چند ساعته مجروع می شود و دشمن از ساحل رودخانه عقب نشینی می کند و یکی از ثمره های این حماسه ی 9 مهرماه عقب نشینی دشمن به ارتفاعات منطقه ی عملیات فتح المبین است .و یکی از شیارهایی که اکنون در  یادمان شهدای فتح المبین داریم شیاری است که به نام « شلیکا» معروف است ؛ این شلیکا در واقع همان پدافند ضد هوایی دشمن است که در آن محور گیر کرده بود و این شیار به همین نام معروف شد .

عبدالزهرا برهانی در ادامه خاطر نشان نمود : همان ساعات صبح دشمن عقب نشینی کرد تا آن لحظه مردم شوش در شهر سکونت داشتند ، عصر همان هشتم مهر 1359 دشمن با چند فروند هواپیما خیابان 15 خرداد شوش را بمباران نمود  و تعدادی از شهروندان ما را که اکثر زن و کودک بودند را به شهادت رساندند و دید که باز هم مردم در شهر شوش ماندند و بعد از آن در 9 مهرماه یعنی یک روز بعد حوالی 9 صبح دشمن با استفاده از توپ و خمپاره شوش را مورد اصابت قرار داد .

وی در ادامه به خاطره ای اشاره کرد و گفت : یک نوجوان 15 ساله بودم ؛ وقتی که این اتفاق افتاد ؛ در حال بازی دو گل کوچک بودیم ؛ که توپخانه ی دشمن شهر را در چند نقطه زد و ما هنوز نمی دانستیم که این انفجارات ناشی از چیست؟ یک سری تیکه های بزرگ و کوچک به اطراف پرت می شد و هر کدام از این تیکه ها را به دست می گیرفتیم گرم بودند و بعدها متوجه شدیم که اینها ترکش هستند و اگر به آدم بخورند کشته یا مجروح می شوند و در موقع بود که دیدیم سیلی از جمعیت از خیابان ها سراسر شده و به بیرون از شهر می روند و وقتی که متوجه شدیم جنگی به ما را عراق تحمیل کرده است باز فکر می کردیم نهایتا این جنگ پس از یکی دو ساعت خاتمه می یابد همانطور که در فیلم های تلویزیون دیده بودیم  .خانه ای که متعلق به حاج علی حسین دهان که بعدها به قرارگاه فجر عملیات فتح المبین تبدیل شد ؛ این ساختمان یک زیر زمین داشت ما آمدیم زن و بچه ها را در این زیر زمین هدایت نمودیم بدون این که کسی به ما چیزی گفته باشد و این کار را به صورت خودجوش انجام دادیم ؛ برق قطع شده بود و آبی هم نبود و با توجه به این که هوا هم گرم بود برخی به خانه های خود رفته و با خود آب آوردند تا تشنگی آنها را اذیت نکند ، دو ساعت گذشت ولی دیدیم از خاتمه ی این شلیک ها خبری نیست ؛ بچه های سپاه شوش وقتی متوجه شدن ما عده ای از مردم را در زیر زمین پناه داده ایم به ما گفتند چرا مردم را در زیر برده اید؟ ممکن است دشمن وارد شهر شود و و این جمعیت را ببیند همه را می کشد و وقتی می گویم حماسه ی 8 مهرماه 1359 به عنوان روز مقاومت و پایداری مردم شوش ثبت شود ، چون هم «عملیات انجام دادیم تا دشمن از کرخه عبور نکند و شوش را بگیرد» که اگر چنین می شد دیگر ما عملیات فتح المبینی را نداشتیم و استان خوزستان قطعا سقوط می کرد و از طرفی « ما هم در شهر با حملات هوایی شهید دادیم و هم با شلیک های گلوله های توپ و تانک و خمپاره شهید دادیم و مهمتر این که مقاومت کردیم تا شهر سقوط نکند .» پس می طلبد برای ثبت روز مقاومت و پایداری شوش بیشتر تلاش کنیم .

عبدالزهرا برهانی در ادامه خاطر نشان نمود : دقت رزمندگان ما بعد از این که دشمن از رودخانه ی کرخه عقب نشینی کرد ؛ شهید حسن درویشی و بچه های جبهه ی شوش توانستند با حداقل امکانات و با باد کردن تیوپ های تراکتور و معمولا با حمل  دو جعبه مهمات از شرق به غرب رودخانه ی کرخه که به رزمندگان رسانده شود که برای امروزی ها دو جعبه چیزی به حساب نمی آید ؛ وقتی که مهمات به آن سوی کرخه برده شد دیدن کسانی که قرار است بیایند و مهمات را تحویل بگیرند نیامدند ؛ هوا هم رو به تاریکی بود و وقتی هم که شب  می شود به علت جز و مد آب رودخانه بالا می آید و همین طور آب که بالاتر می آمد نزدیک دو جعبه مهمات می شد ؛ بچه ها برای تردد از رودخانه ی کرخه از یک سیم بکسل استفاده می کردند ؛ آن شب رودخانه ی کرخه وحشی گری اش گل کرده بود و موج زیاد می آمد و این سیم بکسل را بالا و پایین می برد ، عزیزان به رودخانه زدند که مهمات را نجات دهند « حمزه صنوبر و مقدم» عبور کردند و جالب تر این که این سیم بکسل از ناحیه ی غرب کرخه قطع شده بود ، وقتی که مهمات را جا به جا کردند و می خواستند برگردند ؛ حمزه صنوبر به مقدم می گوید : « مواظب باش که از زیر سیم بکس رد شوی که به صورتت نخورد » مقدم به سلامت رد می شود ولی وقتی حمزه صنوبر می خواهد زیر آب برود سیم بکسل برمی گردد و به کمرش می خورد که تا مدتها از درد کمر رنج می برد ؛ این راه گفتم تا بدانید چه سختی هایی را عزیزان تحمل کرده اند تا دو جبعه مهمات را بتوانند نجات دهند .

وی در خاطره ی بعدی خود به تلاش نوجوانان کم سن و سال برای اعزام به جبهه اشاره کرد و اظهار داشت : شنیدید که می گویند برای اعزام ها نوجوانان و جوانان چقدر فشار آورده و گریه کرده اند تا به جبهه اعزام شوند؟ این موضوع در شوش هم بارها اتفاق افتاده است ؛ در سال 1363 که حجت السلام موسوی اردبیلی امام جمعه ی شوش بود از همین  بسیج که در آن خیابان شهید رجایی بازگشایی شده است اعزام نیرو داشتیم یکی از بچه ها به نام محمد حیدری که الان سرایدار  مدرسه ی نمونه دولتی امام حسین(ع) شهرک دانیال است ، ایشان با ما بود و تا آن لحظه کاملا عادی بود و سنش به اعزام نمی خورد دید بچه ها از زیر قرآن رد می شوند و سوار اتوبوس ها می شوند که ناگهان داد و فریاد محمد حیدری بلند شد و می گفت : « من حتما باید اعزام شوم » هر چه به او می گفتند «تو سنت پایین است» ؛ محمد که دید راهی برایش باقی نمانده رفت جلوی اتوبوس روی زمین خوابید و گفت : « یا باید به جبهه اعزام شوم یا همین جا از روی بدنم رد شوید » نهایتا برادرانی سپاهی او را بلند کردند تا اتوبوس ها حرکت کنند .

عبدالزهرا برهانی در بخش پایانی خود به خاطره ای از شهید حسن درویشی  پرداخت و در این خصوص تصریح نمود : 48 ساعت قبل از عملیات بدر و شهادت سردار سرلشکر پاسدار شهید حسن درویشی ما از تهران برگشته بودیم صبح به شوش رسیدیم و به اتفاق سه نفر از دوستان در قرارگاه نصرت به طرف حرم مطهر حضرت دانیال نبی(ع) رفتیم تا زیارتی داشته باشیم و پس از آن صبحانه ای بخوریم ، دوستان هم قبول کردند ؛ پس از زیارت برای صرف صبحانه به خانه ی پدری رفتیم که خانواده گفتند برو نان بخر ، نزدیک ترین نانوایی ؛ نانوایی اخلاق محمدی بود ، لباس فرم خود را درآورده و آمدم که به سمت نانوایی بروم ، حسن درویشی زنگ خانه ی مجید کربول را می زد با او یک سلام علیک و احوالپرسی کردیم و بعد یک خداحافظی معمولی مثل همیشه با او داشتم و از عرض خیابان که خواستم عبور کنم به خودم گفتم «فلانی حواست به حسن بود؟ چهره اش خیلی نورانی شده است ، نکند این دفه حسن در عملیات شهید شود و دیگه اونو نبینیش » این موضوع که در ذهنم خطور کرد برگشتم و به حسن گفتم : « چهره ات خیلی نورانی شده می ترسم در عملیاتی که در پیش رو است شهید شوی و دیگه ما همدیگر رو نبینیم» چون بین ما چیز محرمانه ای نبود هم ایشان می دانست که عملیاتی را در پیش رو داریم و هم من می دانستم ؛ لذا یک خداحافظی خوب همراه با روبوسی انجام دادیم ؛ ایشان رفت و فردای عملیات شنیدم که حسن شهید شده است و شهادت حسن هم  یک داستان مفصل دارد که سر فرصتی مناسب در آینده آن را بازگو خواهم نمود .

وی در تکمیل بخش پایانی سخنان خود یادآور شد : وقتی که به بیمارستان نظام مافی شوش رفتم آن زمان سردخانه ها بیرون از بیمارستان بودند ، کشوی اول را باز کردم دیدم که  از حسن درویشی خبری نیست ولی وقتی کشوی دوم رو باز کردم دیدم حسن همان نورانیت را بر روی چهره دارد و یک آرامش عجیبی داشت انگار که در یک خواب عمیق فرو رفته است ؛ باورم نشد که حسن شهید شده باشد و وقتی که دستم را زیر سرش گذاشتم متوجه شدم که به شهادت رسیده است .

برهانی در پایان به نحوه ی شهادت فرحه ی دبات اشاره کرد و گفت : نهم مهرماه1359 که شهر شوش مورد اصابت گلوله های توپ  و خمپاره قرار گرفته بود ؛ خیلی از روستاها و شهر شوش  خانه های خود را تخلیه کردند و یا در حال رفتن از دیار خود بودند از جمله روستای دوار که الان بخشی از شهر شوش شده است . در این روستای دوار یک خانواده ی سه نفره ماندند « یک پدر ـ یک خانم و یک خواهر نوجوان »  چهار روز هم بیشتر نبودند ، پدر چون گدارها را می شناخت و به عبارتی راه بلد بود رفت و با ارتش همکاری داشت ؛ اما مادر در خانه ماند و مادری کرد برای رزمندگان اسلام ؛ وقتیی که از یکی دو نفر از برادران ارتشی پرسیدم این موضوع را تأیید کردند ، این مادر از آردی که در خانه داشت خمیر درست می کرد و با استفاده از هیزم  در تنور گلی نان می پختند و در اختیار رزمندگان قرار می داد ، کاری که الان شما تحت عنوان کمک های مؤمنانه انجام می دهید ، این بانو 12 مهرماه1359 در حالی که خمیر را آماده کرده بود و خمیر را کنار تنور قرار داده بود که به نان پختن بپردازد بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید . و ما از اداره ی فرهنگ و ارشاد اسلامی و اداره ی تبلیغات اسلامی  یک مطالبه داریم و آن این که بحث برگزاری یادمان این بانوی دلیل را پیگیری نموده و در قالب نصب یک تندیس در همین روستا که محل عبور کاروان های راهیان نور هم هست و بی شک دیگر دستگاه هم کمک خواهند نمود .البته من از فرصتا استفاده کنم و از دکتر عدنان غزی فرمانده ؛  سرگرد پاسدار علیرضا ایمانی فرمانده ی سپاه ناحیه ی شوش و همچنین از علی سرپرست بخشدار بخش مرکزی  قدردانی می کنم  که به جد پیگیر این موضوع هستند و ساختن تندیس مطرح شده و امیدوارم پیشنهاداتی که در این راستا ارائه شده به تصویب نهایی برسد و همانند تندیس مرحومه ی مرحومه مغفوره مجیده نگراوی در شهرستان سوسنگرد نصب شده  و یا تندیس مرحومه ی مغفوره فرنگیس حیدرپور که در زمان جنگ با دفاع از خود و ميهن اسلامي در مقابل دشمن همانند یک شیرزن ایستاد و از این دنیا رفت و تندیس این بانو در کرمانشاه نصب شده است ؛ ما هم شاهد نصب تندیس شهیده فرحه ی دبات که یکی از افتخارات این دیار است باشیم .

وی در جمله ی پایانی خود خاطره ای را هم از سرهنگ پاسدار علی ظهیری بازگو نمود و در این راستا خاطر نشان نمود : سرهنگ ظهیری در سپاه ناحیه ی شوش بود و من در منطقه حضور داشتم و ایشان به کمک ایثارگران یک فروشگاه تعاونی مصرف راه اندازی کرده بود و برای هر رزمنده یک دفترچه صادر کرده بودند ، حمید حداد مسئول این دفترچه ها بود و برای تمدید این دفترچه ها حتما فرمانده ی سپاه باید تأیید می کرد ؛ ما هم از سال 1362 که  به جبهه رفته بودیم آمدیم که دفترچه را تمدید کنیم و چون  زیاد با سرهنگ ظهیری آشنایی نداشتم ؛ مسئول دفتر ایشان جمیل پژمان بود به پژمان گفتم که سرهنگ ظهیری دفترچه ی ما را تأیید نمی کند که بعد از آشنایی برای ما امضاء کرد و در سال 1365 که گردان قائم را تحویل داده بودند ما به دنبال مسئول ستاد می گشتیم ؛ احمدی رئیس بازرسی سپاه ناحیه ی شوش بود به او گفتم «ما برای این مسئولیت فردی را پیدا کرده ایم و آن شحص سرهنگ علی ظهیری است » ایشان گفت : « سرهنگ ظهیری به هیچ عنوان این مسئولیت را قبول نمی کند » تا نهایتا در یک روز تابستانی با سرهنگ ظهیری صحبت کردیم و ایشان به سختی این مسئولیت را تقبل نمود .

بخش پایانی این همایش خاطره گویی ذکر مصیبت و نوحه سرایی توسط برادر پاسدار حسین مساعد اصل بود که حاضرین در همایش را در غم و اندور فرو برد .

 



:: بازدید از این مطلب : 692
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
به پایگاه خبری تحلیلی شوش نیوز خوش آمدید
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان خبرگزاری شوش نیوز و آدرس shoushnews.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.